sandrom dan

خدا گرزحکمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری

برای حمایت از سندروم داون

شروع زندگی با شرایط جدید

به نام خدا سلام مهربونا، لطفا وقتی مطالب رومیخونید لایک بدید واینکه وبلاگم رو دنبال کنید ، شرمنده که نمیتونم به نظراتتون جواب بدم ،نمیدونم چرا نمیشه فقط تونستم به یک نظرجواب بدم. بلاخره نوبتمون شد ومنشی اجازه داد مابریم داخل اتاق دکتر، باخوشحالی جواب آزمایش رودادم دست دکتر که دیدم اخم غلیظی روپیشونی خانم دکترنشست وروبه من گفت: جواب آزمایش مثبته که منم پرسیدم یعنی چی ؟اصلااین چه آزمایشی هست که جوابش مثبته؟ دکتربدون توجه به حال من وخانواده ام گفت:یعنی بچه تون عقب مونده اس ،نه میتونه راه بره ،نه میتونه حرف بزنه، مثله یه تیکه گوشت . دیگه نمیشنیدم دکتر داره چی میگه ،توان نگه داشتن دانیال رو توبغلم نداشتم ،انگار یه دفعه زیرپام خالی شد همه آرزوه...
15 آذر 1398

اردیبهشت92

به نام خدا سلام مهربونا ،مرسی بابت پیامتون برای خوندن ادامه مطلب خیلی دلگرم شدم، فقط ببخشید که نمیتونم جواب نظراتون روبدم نمیدونم چرا نمیشه لطفا کمکم کنید. ساعت 10شب رفتیم بیمارستان قراربود دانیال رو طبیعی دنیا بیارم اما به خاطره کار خرابی دانیالم سزارین شدم ،ساعت 2:05 دقیقه نیمه شب لحظه ی دنیا اومدنش روهیچ وقت فراموش نمیکنم شیرینترین لحظه ی عمرم بود بااین که توانایی حرکت نداشتم ودردم هم خیلی شدید بود اما تودلم عروسی بود خیلی خوشحال بودم که این 9 ماه روبه سلامت گذروندم وپسرکوچولوم رو به سلامت دنیا آوردم . ازاتاق عمل که اومدم توبخش دل تودلم نبود که پسرم رو ببینم اما مامانم تنها اومد ،ازمامانم پرسیدم دانیال کجاست که گفت تواتاقه نوزادهاس وباید...
14 آذر 1398

شهریور91

به نام خدا سلام ،خیلی ممنون ازمهربونیتون که دنبالم کردید. لطف کنین نظراتتون روبرام بفرستیدوکنارخوندنتون لایک هم به دانیالم بدید. روزهای آخرشهریور91بود که فهمیدم باردارهستم ،وقتی همسرم فهمید خیلی خوشحال شد چون پسرم اولین بچه مون واولین نوه واولین نتیجه از هردوطرف بود بعدازدوسال زندگی بافرازونشیب زیاد این  خبرفوق العاده ای بود. دوران بارداریه قشنگی داشتم چون همه حواسشون بهم بود ولی ازیه طرف دیگه دانیال کوچولو اذیت میکرد( بی حالی ،فشاربالا، حالت تهوع شدید،پایین بودن جفت که احتمال سقط جنین هم داشتم )ولی هرجوری که بود مواظبه دانیالم بودم. آزمایشها ،غربالگری ،سونوگرافی وهمه چیز نشون از سلامت جنین میداد . روز 24 اردیبهشت92 دردم گرفت ورفتیم بیمارستا...
13 آذر 1398

زندگی بافرشته ی سندروم داون

به نام خدا من مادریک کودک مبتلابه سندروم داون هستم.فردسندرومداون یک کروموزوم بیشتر از فرد عادی دارد، تقریبا 95درصداین افراددربیست ویکمین جفت کروموزومهای خود یک کروموزوم اضافی دارندیعنی 3کروموزوم. اکثرتون این بچه هارو اطرافتون دیدید ولی به چشم یه عقب افتاده بهشون نگاه میکنید،مثل خوده من تاقبل از اینکه خدا این فرشته رونصیبم کنه اصلا اسمش روهم نمیدونستم. حالا دوست دارم داستان بارداری وبه دنیا اومدن پسرم روباهاتون به اشتراک بزارم شاید کسی باشه که توشرایطی که من داشتم گیربیفته و بخواد بدونه که چطوری باید بااین شرایط کناربیاد .   (خدا به تنهایی برایم کافیست) ...
12 آذر 1398
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sandrom dan می باشد